نوشته شده توسط : zahra

 

 

از غم جدايي يار

شدم روزهايي بيمار

 

از تب او مي سوزم ٬ چون چوبي نالان در نار

مشتاقم با او باشم ٬ در كوه و دشت ٬ همچون سار

 

هر بار بغض در گلويم ٬ چنبره زد همچو مار

دوري تو بيفكند در چشمانم هزار خار

 

از اشك چشم من بود ٬ روز گشت چنين شبي تار

از غم قلب من بود ٬ بانگ كلاغ شد غار غار

 

در عشق بود برايم ٬ حرف هاي تو چو هنجار

در بودنت برايم ٬ عمل به آن بود اجبار

 

الماس دل كدر شد ٬ چون مهتابي در غبار

بيا و دوباره بمان ٬ بر غبار دل ببار

 

بودم با وجودت ٬ قصري كه اطراف آن ٬ با شادي هايي ديوار

حال دارم چه باك؟وقتي كه در اطراف من ٬ غم ها دارند حصار

 

بدان كه جز تو هرگز ٬ نخواهم داشت دلدار

ياد تو هست برايم ٬ تا هميشه در كنار

 

دوباره گويم گريان ٬ در آخر به تو كي يار

هيچگاه نخواهد اين دل ٬ جز تو كسي را تيمار

 

 

 





:: بازدید از این مطلب : 158
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : دو شنبه 11 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: