از غم جدايي يار
شدم روزهايي بيمار
از تب او مي سوزم ٬ چون چوبي نالان در نار
مشتاقم با او باشم ٬ در كوه و دشت ٬ همچون سار
هر بار بغض در گلويم ٬ چنبره زد همچو مار
دوري تو بيفكند در چشمانم هزار خار
از اشك چشم من بود ٬ روز گشت چنين شبي تار
از غم قلب من بود ٬ بانگ كلاغ شد غار غار
در عشق بود برايم ٬ حرف هاي تو چو هنجار
در بودنت برايم ٬ عمل به آن بود اجبار
الماس دل كدر شد ٬ چون مهتابي در غبار
بيا و دوباره بمان ٬ بر غبار دل ببار
بودم با وجودت ٬ قصري كه اطراف آن ٬ با شادي هايي ديوار
حال دارم چه باك؟وقتي كه در اطراف من ٬ غم ها دارند حصار
بدان كه جز تو هرگز ٬ نخواهم داشت دلدار
ياد تو هست برايم ٬ تا هميشه در كنار
دوباره گويم گريان ٬ در آخر به تو كي يار
هيچگاه نخواهد اين دل ٬ جز تو كسي را تيمار